
سلام .....
گردش ایام بشد ز دستم ...
من نه همانم که بدم ، که مستم ...!!
من شده ام حبس به بی گناهی ...
یارب از این خسته تنم چه خواهی ....؟
اگر به بلخ من گنه کرده ام ..!
اگر بدی من به ری آورده ام ....!
به ناکجا گردن من ، می نزن ..!
این که نه رسم است به مرد و به زن ....!
من اگرم بد شده ام خوب کن ...
صبر به من ، چو صبر ایوب کن .....
من همه را بد کنم و بد دهی .!؟
فرق میان من و خود می نهی ...!؟
یاد بده صبر و گذشتت به من ...
جان خودت ضربه پس هم نزن ..!!!
بیا و اینبار تو هم مست شو ...
به هر چه آفریدی یک دست شو .....
بیا و اینبار ز من درگذر ...
تو دائمی ، منم ، منم رهگذر .....
" ه.م غروب "
05:00 am
پنجشنبه 1391/08/27
نظرات شما عزیزان:
